درد کلیه نداشتم. نگاه کردن به ابرها از نزدیک و از زوایای مختلف هم عجیب و هم جادویی است. لحظه غروب خورشید را تماشا کردم و چیزی شبیه خورشیدی کوچک و سرخ، درون جایی که هنوز زمین بود (و نه پشت آن ) محو شد. هواپیما خیال مرا از دوری راحت میکند. به لحظه های سخت و آسان زندگی فکر میکنم. من لحظه های سخت بیشتری داشته ام. حالا به سمت زندگی جدیدم میروم. هرچقدر هواپیما پایین تر میرود، هوا تاریک تر میشود. مایع دستشویی گاه تختی که مردی سیاه پوش و شوخ و مهربان در آن لحظه منبع
درباره این سایت